00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
کتاب جامعه از عهد قدیم فصل اول رو از ابتدا تا انتها میکنید فصل اول آیه اول سخنان معلم بسر داوود که در ارشلین پادشاه بود به طالت کامل معلم میگوید به طالت کامل همه چیز باطل است انسان را از تمام مهنتی که زیر آفتاب میکشد چه سود؟ نسل ها می آیند و می رووند اما زمین تا عبد پا بر جاست. آفتاب تلو می کند و آفتاب اروب می کند و باز به جایی که از آن تلو کرد می شه تابت. باد به جانب جنوب می وزد و به سوی شمال دور می زندد. دورزنان دورزنان می رووند و بر مدار خود به جای نخست باز می گردند. نرها جملگی به دریا جاری می شودند اما دریا هرگز پر نمی شود بلکه نرها به جایی که از آن جاری شدند دوباره باز می گردند همه چیز ملالاور است چندان که آدمی وصف نتواند کرد چشم از دیدن سیر نمی شود و گوش از شنیدن پر نمی گردد آن چه بوده است باز هم خواهد بود و آن چه شده است باز هم خواهد شد زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست. آیا چیزی هست که در بارش به توان گفت ببین این تازه هست بلکه آن نیست در احسار پیش از ما بوده هست. یادی از امور پیشی نمی شود و از امور آینده نیست در میان کسانی که زین پس خواهند آمد یادی نخواهد شد. من معلم در وشلیم بر اسرائیل پادشاه بودم و دل خیش بران نهادم تا در بابه هران چه زیر آسمان کرده می شود با حکمت و معرفت تحقیق و تفحص کنم خدا کاری نخوشایند به بنی آدم سفرده تا بدان مشغول باشند باری گران من هران چرا که زیر آفتاب کرده می شود دیدم و اینک جملگی بطالت هست و در پی باد دویدن کج را راست نتوان کرد و انچرا که نیست نتوان شمرد. با خود اندیش ایدم، حکمت فراوان اندوختم بیش از همه ی آنان که پیش از من بر ارشلین فرمان رندند. دل من حکمت و معرفت را به فراوانه ادراک کرده هست پس دل بران داشتم که هم حکمت و هم دیوانگی و هماغت را به شناسم اما دریافتم که این نیز در پهی باد دویدن هست زیرا که در حکمت بسیار اندوه بسیار هست و او که بر دانش می افزاید بر رنج می افزاید و کلام خداون رو به پایان می رسه ایکی از واجه های بسیار فرناک کتاب مقدس اشاره میکنیم و این رو در کتاب جامعه میبینیم فصل یک آیه دو گویین کلام یک فرد بی خدا و بی ایمانه و چون این میخانیم به تعالت کامل معلم میگوید پوچی کامل همه چیز باطل هست همه چیز بیمنه هست این واجه بسیار کلیدی هست در کتاب جامعه. همه چیز بیمنه هست. به طالت سییک مرتبه از این واجه استفاده شده. واجه ابرانی هاویل هست. یعنی نفسی که از ذهان ما خارج میشه. جیزی که گذراز و پوچه و بیمنه هست. من نفسم را بیرون میدم و این نادیدنیست، ناپدید میگرده و این واجه بسیار قوی هست در زبان ابرانیم یک صفت نیست بیمنا و بطالت یک نام هست. یعنی اثاره و کمالت آنچه که پوچ و باطل هست. هر آنچه که بیمنا و پوچه در یک جماعت بزرگ جمع شده و اون رو در زبان ابرانی این شکل ترجمه کردیم. بطالت کامل. پوچی کامل. فقدان کامل معنا و مفهوم هران چی که هست کاملا بدون معنا و پوچ هست. لاجم این کمی فکر کنید. بچه ی شما دستش رو دور گردن شما میذاره و میگه شما رو دوست دارم. هیچ معنایی نداره. پیزشگی زندگی یک بیمار رو نجات میده. هیچ معنای نداره. بهتر بود میذاش او رو بمیره. هیچ معنای برای محبت نیست. هیچ معنای برای حقیقت نیست. هیچ معنای برای حیات نیست. هیچ معنای برای شجاعت نیست. هیچ معنای برای وفاداری نیست. کلن هیچ معنا ارزش و... مفهومی در هیچ چیز در این جهان نیست. هران چه که هست. بطالت و پوچی و بیمنای کامل هست. زندگی یک جو که بسیار مستحضله. این ابراهیت ای که ما در جامعه می خونیم، فصل یک آیه دو. بطالت کامل. کسان یه هستن که واقعاً به این موضوع اعتقاد دارن و تعداد اونها کم نیست بیشمار هستن و نامی که به این گروه داده می شه existentialist هست و اونها خدای رو پرستش می کنن به نام خدای اکزیستانسیالیست تعدادی از اعضای کلیس ها هفته قبل که امروز در اینجا نیستن قصتاشن به تطیلات بلند و من به اونا گفتم شما هفته بعد موضعی را راجع به existentialism نخواهید شنید و اونا احساس ناراضی نکردن گویی هیچ اهمیتی نداشت و با شادی به تطیلات و خودشون رفتن شاید شما این کلام گوش بدید و از خودون رو بپرسید واقعاً این فلسفه چه ربطی به من داره که در اروپا شکل گرفته. معنای اون چه هست؟ من تعدادی از کتابهای اونا رو خوندم و واقعاً درک موضوع اونا بسیار مهم هست. درکه اون بسیار سخته چه به سبیه این که اون رو بخواهم به دیگران توضیح بدیم. گاهی خود نویسندگان این کتاب ها نمیدونن واقعا چه دارن میگن و منظورشون جه هست. اون وقت شما ممکنه بپرسید به عنوان یک مسیحی چرا وقت خود رو تلف کنیم و بی یک فلسفهی که در اروپا شکل گرفته فکر کنیم که خیلی سخت اون رو درک کنیم و خیلی سخت درک اون رو توضیح بدیم و این چه ربطی من داره؟ دوست و واقعا نمیخوام در اینجا به ایستم و شما فکر کنین که واقعا این فرد راجبه چه صحبت میکنه؟ سه دلیل وجود داره که چرا به شکل خلاصه ای اکزیستانسیالیسم را متعلق کنیم اولا زیرا تداد افراد مشهور قرن بیست که جامعه را شکل دادن به این فلسفه اعتقاد داشتن. اونها از این خدای باطل متعصش شدن و این خدای باطل رو پرستش میکردن به عنوان مثال نویسندگان معروف نویسنده فرنسوی جان پول سارتر 1905 تا 1980 ایشون اکزیستانسیالیست بود دوستو نویسندهی الجزاری آلبر کاما اونیز اکزیستانیفلس بود که جایزه نوبه رو برای عدبیات بود در ۱۹۵۷ سه سال قبل از این که در یک تصادف جانش رو از دست بده در سنه ۴۷ سالگی بعضی از فیلم سازان معروف نیز در قنب بیست اکزیستانسیالیست بودن فدریکو فلینی در ایتالیا انگیمار بگمن در سوید و اون فیلمی ساخته در مورد پدر و مادرش که فیلم طولانی هست اونیست ایک existentialist بود مارتین هارگر فیلسوف دیگه ای هست که به هستیگرایی اعتقاد داشته حتی بعضی از الاهیدان های مسیحی نیست از این موضوع متعصر شدن و شبانه های هستن که حتی در ایلند صحبت می کنن و از نویسندگانه که مثل ریدورف بوکمن و پول تلک متعصر شدن این افراد مسیحی نیست به فلسفه existentialist اعتقاد داشتن نویسندگانی مثل ارنست همینگ وینیز متحصر بودن از این فلسفه هستیگرایی. و شاید شما از خانندگان انگلیسی شینده باشید. بیتلها اونها نیز کاملا متحصر بودن از این فلسفه. پس این یک دلیل هست که چرا اون رو متعلق کنید. دلیل رو بوم جوان ها هستن اونا بدون شک با این فلسفه در کلاس های درس روبرو خواهن شد یکی از کتاب های سارت رو در مدارس تدریس میکنن کسانی که باید یک واحد فرانسه بخونن یکی از کتاب های او رو به عنوان کتاب درسه میخونن وقتی که به دانشگاه برن احتمالا اصاد های دانشگاه اونها به این فلسفه اعتقاد دارن و در مورد این موضوع خواهن شنید و باستی با اونا هشتار بدیم و آماده باشیم که جوانها با این حقیقت روبرو بشن چون این فلسفه ای وجود داره و این رو باید باش آشنا بشن دلیل ثوم اون رو متعالیه می کنیم زیرا این گوی در هوایی هست که اون رو نفس می کشیم میلیونها نفر که حتی هر که از نام اکزیستانسیالیسم رو نشنیده باشن و واقعا نمیدونن مناه اون چه هست. در عمل دارن به این شکل زندگی میکنن. این فلسفه از طریق بنامه های تلویزیون به ما میرسه از طریق اخبار به ما میرسه و روزنامه ها مقاله ها و حتی داستان ها کارهایی که شما روی تلویزیون میبینید این فلسفه فضایی رو که ما نفس میکشیم پر کرده. مثل یک افونت میمونه و همه ای ما در خطر هستیم که متأثر بشیم از این فلسفه بیهوده و بسیاری از مسیحیان نیز متأثر شدن. لذا نمیتونیم بگیم که این که فلسفه هست که در اروپا نوشته شده و هیچ ربطی به من نداره. نه دوست عزیزی؟ این به شما بسیار مربوط میشه. جهان رو آلوده کرده و آلودگی پخش میشه و مردم رو متأثر میسازه. ممکنه ما راجبش نشنیده باشیم، ممکنه نخونده باشیم، اما دور تا دور ما رو گرفته. و شاید مهمتر از همه کسایی که ما میخواییم این حقائق رو بونها برسونیم و خارج از کلیسه هستن، کاملا متأثر این فلسفه شدن. ولذا به شکل بسیار خلاصه به این خدایی باطل فکر میکنیم تا از اون دوری به جوییم. تا به خداوند ما ایسای مسیح نزدیک بمونیم. نزده ارزش متعالیمون رو داره. شکل بسیار خلاسه این سؤال رو پرسیم که existentialism چه هست و چه میگه؟ توضیحون بسیار سخته زیرا این حرکت بسیار گسترده است. ادهی از اونها بی خدا هستند، ادهی از اونها حتی خود رو مسیحی میخونند. اده ای دیگه ای اتا خود رو اکزیستانسیالیسم نمی خونند. از جون پول سار پرسینه آیا آربر کامو یک اکزیستانسیالیسم هست؟ سار پاسخ داد خیر، این یک درک اشتباه هست. و در واقع کامو چونین بود و یک هستیگره بود. پس این یک فلسفه یه تقیق نیست بلکه برشهای زیادی از زندگی و متعالر رو دربر می گیره پدران ایگزیستالیسم برمی گردن به قرن 19 میلادی مردانی مثل سورن کیرکگارد که در 1855 مرد و یا فیلسف آلمانی که مسئول بسیاری است اندیشه های نازی بود، فریدریک نیچه و یا نویزنده روسیه، تیودر داستایوفسکه همه این مردان معروف در نویشته های خود و در تفکرات خود نقش بزرگی داشن در شکلی اکزیستانسیالیزم اما بسیار دقیق تر اکزیستانسیالیزم در آلمان شک گرفت بعد از اولین جنگ جهانی اول و در فرانسه روش کرد بعد از جنگ جهانی دوام و دقت کنید به این زمینه تاریخی و فراموش نکنید در چه زمانی شک گرفت در چه زمانی به دنیا اومد در زمینه جنگ خشونت آدم کشی و مسیبت و رنژای شدید آدمین. زمان تولد اون در جامعه بود که شکست خورده در جنگ جهانی اول. زمان که مردم کاملا ناومید شدن. کشوری که شکست خورده و در کجا شک گرفت و بزرگ شد؟ در فرانسه جایی که توسط آلمان تصقیر شده بود و شاهد جنایتهای او بر یهودیان بودن و کورهای آدمسوزی و این زمینه تاریخی و این حوادث تأثیر بسیار مهمی در شگریه این جنبش داشته اولا داریم ببینیم اکزیسنسیالیزم چی چیزی رو رد می کنه به چه اعتقاد داره چه رو تشویق میکنه؟ اولا چه چیزی رو رد میکنه؟ هسته ای گرایان خدای زنده رو رد میکنن. هیچ خدای نیست. این اعتقاد اونهاست. خدا مرده است. اگر یک زمانی به او اعتقاد داشن و زنده بود، اکنون مرده است. دیگه وجود نداره. خدای نیست و اینها افثانه است. ایگزیستانسیالیس ارزش های اخلاقی را نیز کاملا رد میکنه. هیچ چیزی به عنوان درست و اشتباه وجود نداره. هیچ چیزی وجود نداره که ما بر اساس اون بگیم یک چیز نیکه و یک چیز بده. در قنعه گذشته داستایوفسکی توی نیمی نیسه اگر خدا وجود نداشته باشه هر چیزی مجاب هست. اونا میگن خدا وجود نداره و همه چیز، هر چیز مجاز هست اونا عرضش های اخلاقی رو کاملا رد میکنن معنا رو رد می کنن. زندگی معنا و مفهومی نداره. عقل و منطق رو رد می کنن. زندگی هیچ معنایی نداره و کتاب جامعه فصل یک حقیقت داره. دنیا یک جهان بیمعنا و پوچ و باطله هرگز نباید بپرسید به چه علت. زیرا پاسخی وجود نداره. اونها امید رو نیز رد می کنن. امیدی وجود نداره. و به یک منابع اینا از انسانگراها متفاوتن انسانگراها اعتقاد دارن که آدمی پیشرفت می کنه اونا امید دارن که انسان بهش رو در روی زمین اجام می کنه آدمی با منطق و تکنولوژی و دانش و فرهنگ که پیشرفت می کنه در نهایت بر هیوانات و جهان غلبه می کنه و بهش رو و اتیوپیا رو در روی جهان می سازن اونا امید داشتن مارکسیست ها امید داشتن اونا هم اعتقاد داشتن که ایک جهان کامل اما existentialists هیچ امیدی ندارن. هرگز جهان کاملی نخواهد بود. هرگز Ethiopian نخواهد بود. اونا خدا رو رد می کنن، عرضش ها رو رد می کنن، معنا رو رد می کنن، منطق و عقل رو رد می کنن، امید رو رد می کنن و به چه اعتقاد دارن؟ اولین چیزی که بهش اعتقاد دارن هیچ هست. اونا به هیچ اعتقاد دارن. این نیست همینگی وی. اون دعای خداوند مایی سایی مسیح رو که میگه ای پدر ما که در آسمانی. او برای هریکی از اون واجه ها هیچ میذاره. میگه ای هیچ که در آسمانی نامت مبارک بود. و به این شکل نامه رو باخر میرسون. میگه جلال از آنتوس ای هیچ هیچ تا به عبد اونا به هیچ اعتقاد دارن. اکزیستانسیلیسم ها به خودشون اعتقاد دارن. من هستم. تنها حقیقتی که میتونم از اون اتمینان داشته باشم در این جهان هستی من هست. شما ممکنه وجود نداشته باشید و ممکنه صرف تصورات من باشید. اما یک چیز رو میدونم که من هستم. من وجود دارم و این چیزی که اهمیت داره. به این دلیل میگن هستیگراهی. در آن چیزی که مهمه هستی من هست. وجود من. ایگزیستانسیالیس این سؤال رو میپرسه. آیا هست؟ هرگز نمیپرسه به چه علت هست، چه چیزی هست، فقط میگه آیا هست. Existentialism. هستیگرای. اون چه که مهمه هستی من هست. Existentialism ها اعتقاد دارن به مسئولیت. مسئولیت پذیریم. من مسئولم برای خودم. هیچ کسی نیست که به اون روی کنم. خدای نیست. یاری وجود نداره. اصولی وجود نداره. خط مشی برای زندگی وجود نداره. دستور عملی برای زندگی نیست که بر اساس اون من زندگی کنم. هیچ چیزی رو ندارم به اون روی کنم. هیچ چیزی ندارم بهش اعتماد کنم. نمیتونم دیگران رو مسئول بدونم خانواده رو جامعه رو مسئول بدونم من آنچه که هستم هستم و من خودم رو میسازم و من مسئولم برای اون که هستم من مسئول زندگیم هستم ایگزیستانسیالیسم به شکل یک قهرمان تنها در این جهان میسته و میگه من محکم ازدادم و من هستم. اما چگونه خود رو میسازم و جلوه میدم در جان؟ ایگزیستانسیالیسم ها اعتقاد دارن به انتخاب. انتخاب در دیدگان هونها بسیار مهمه. از کجا میدونم که من هستم و وجود دارم؟ با انتخاب به عمل و رفتار و کاری رو انجام دادم. به این دلیل به این شکل که در میابم که هستم. من انتخاب میکنم تا این کاری رو انجام میدم. آنچه که برای ایگزیستانسیالیست ها مهمه این هست که فرق کاری رو انجام میده. وقتی که اون کار رو انجام میده ایگزیستانسیالیست میگه من هستی خودم رو نشون میدم. اما مهم نیست چی چیزی رو انتخاب میکنم شما پیزنی رو میبینید که کنار خیابون ایستاده شما میتونید دست او رو بگیرید از خیابون رد بشه و یا میتونید او رو هل بدید توی جوی آب بیندازید و کیف پولش رو بدزدید هر دوی این کارها کاملا ارزشمنده و برابره هر دوی این انتخاب درسته و در هر مورد شما یکی رو انتخاب میکنید و کایی رو انجام میدید و در جهانی که هستید تأثیر میذارید. یکی از این کارها بهتر از دیگری نیست. زیراهی چیزی درست و اشتباه و بدونیک نیست. خود اون عمل مهم نیست. صرف این که شما یک کایی رو انتخاب میکنید و انجام بدهید کافیست. وقتی که رومان ها و کتاب های اونا رو بخونید، دقیقاً با چون این شخصیت های روبرون میشید که فرق باید که انتخابی بکنید. ممکنه انتخاب اون بسیار خودخواهانه، خشونه تامیز و احمقانه باش. احسلاً مهم نیست که چه انتخابی میکنید. تو صرفاً باید انتخاب کنید و عمل کنید. این دیدگاه و اعتقاد یک existentialist هست. اونا چه نصیحتی دارند برای ما؟ اگزیستانسیالیس ها شجاعت رو تشویق میکنند. شجاعت. باید شجاع باشید تا کایی رو انجام بدید. آدمی در یک جهان بیمنایی هست و تنها کاری که باید انجام بده انتخاب کنه. آربیت کاما از اصوله های یونانی استفاده می کنه. مرده این به نام سیسیفوس. ایشون محکوم شده اون تا تمامی عبدیت یک سنگ بزرگ رو به بالای طب به بره. و به ماستی که به بالای طب می رزه اون سنگ می غلط می آد پایین و اون باید با تمام تلاش اون رو به بالای تپه برسونه بالا و پایین در طول عبدیت باید با زحمت اون رو به بالای تپه ببره و کاما می نویسه تلاش بردن سنگ به بالای اون تپه هدف زندگی آدمیه یک زندگی پوچ و پرزحمت بدون هدف بدون منان این یعنی زندگی از دیدگاه یک هستیگره من بیاد دارم به دانشگذه رفتم وقتی که دانشجو بودم و ایشون که استاد دانشگاه بود داد مثالی میزد و دید خودشونشون میداد از زندگی کسی از اون پرسید درکی تو از زندگی آدمی چیست و ایشون یک مثالی زد ایشون اکزیستانسیالیست بود و گفت در نظر به یک بچه ای رو که بیماری فلچ داره و دستهاش به شدت میلرزه و اون میخواد یک بستنی قیفی رو بگیره و با چه سختی با چه تلاشی این تلاش می کنه تا دستشو برسونه به اون بستنی قیفی و با تمام سختی تلاش می کنه تلاش می کنه و نمیتونه بگیره همچنان عرق می ریزه و تلاش می کنه به شکلی به اون دست لرزان اون بستنی قیفی رو بگیره سر انجام اون رو می گیره و اون رو به سوی صورتش میاره تا بخوره اما چون دستش می لرزه تمام اون رو به صورت خودش می پاشه این دیده ایشون بود از وجود آدمی تلاش شجاعت با جدیت تمام تلاش کردن اما در نهایت هیچ پوچ و باطل بدون منا جان پول سارت می نرسه ما باید عمل کنیم بدون هیچ امیدی در نها چیزی که ما یاری می ده تا باقی باشیم تلاش و تقلال ما هست. این فلسفهی چندان امیدوار کننده ای نیست. اما میلیون ها بدون اعتقاد دارن. بکنید در مورد زعفه های ایگزیستانسیالی سحبت کنیم. به سه مورد میشه اشاره کرد. اولاً این به لحاظ منطقی متناقص هست. اگر با من فکر کنید، متوجه میشید. اکنون با شکل عملي به این فلسفه نگاه میکنیم. به لحاظ منطقی کاملا متناقص هست. وقتی که میگه همه چیز بیمنه هست، اگر چونین میبود، اگر همه چیز بیمنه بود، اون وقت همین عبارت ایگزیستانسیاری سانیز بیمنه میبود. اگر همه چیز بدون مناست، در نتیجه اکزیستانسیالیسم هم بدون مناست. و این عبارت که همه چیز بیمناست، این عبارت نیست بدون مناست. و اگر شما واقعا اعتقاد داشت بشید که همه چیز بیمناست، اون وقت شما اساس اندیشه رو و تفکر رو و رابطه بین انسانها رو کاملا از میان بر میدارید. و هران چرا که اونها اعتقاد دارن بیمناست و لذا نباید با اونا گوش بدیم و یه از اونا تأثیر بگیریم به هیچ اقزیر هران چه که میگن بیمناست و شما میتونید به یک سخنگوی ایگزیستانسیلیست گوش بدید و در پایان او میتونید بیستید و بهش بگی با توجه به کلامت و هران چه که گفتی بیمنا و پوچ و باطل هست و اون نمیتونه جواب شما را بده. زروع و اعتقاد داره. در جهان بیمنای زندگی میکنه و همه چیز بیمناست. و اکنون ما نشستیم و به سخنان چی کسی گوش میدیم؟ اسمی رید این فلسفه به لحظه منطقی متناغزه. دومند به لحظه عملی غیر ممکنه. اونها اعتقاد دارن که به آنچه که درسته و غلطه اشتباه ندارن. اعتقاد ندارن. اونها میگن نیک و بد وجود ندارن. اما در عمل نمیتونن به اون شکل زندگی کنن. بزرگترین اونا جان پول سارتر کاملاً علیه رفتار زده یهود بود. وقتی که یهودیان تحت آزار قرار می گرفتن او زندگیشو در خطر گذاشت تا از یهودیان دفاع کنه. او در اون گروه مقاومت فرانسه شکت می کرد نقش قهرمان نوی داشت در برابر یهودیان زیرا مشاقص بود که جفارسوندن به یهودیان خطاست و این فردیه که اعتقاد داره نیک و بد وجود نداره خیر و شر وجود نداره اما وقتی که به پای عمل میرسه میبینید در عمل چیزی در او هست خدای زنده او رو به شباعت خودش آفریده و این بسیار برتر از فلسفهش هست اونو میتونه در رفتار جنسی خودش رفت بده بگه من به اصول اخلاقی اعتقاد ندارم اونو میتونه به بخشای دیگهی از زندگیش رفت بده و تصور کنه نیک و ود بوجود نداره اما نمیتونه در کل زندگیش به این شکل زندگی کنه و زمانی که میبینه به یهودیان بدی میرسونن در میابی که این کار اشتباهه و باید در برابر اون بیسته او نمیتونست با این فلسفه زندگی کنه و در نهایت به جای میرسه که رفتاری رو میبینه و میگه این اشتباهه و باید جلوش ایستاد و دوست عزیز هیچ کس در این جهان نیست که بتونه با این فلسفه زندگی کنه و نه حتی بزرگترین فیلسف دنیا نمیتونه با این اعتقاد زندگی کنه که هیچ چیزی درست ویا اشتباه نیست هیچ بده و هیچ شرارت و هیچ نیکی وجود ندار. همه چیز باطل است. در عمل چون این چیزی غیر ممکن است. به چه لحظی خداوند ما رو به شباهت و خدافریده. ما به دنبال مناه هستیم. ما نمیتونیم با چون این فلسفهی زندگی کنیم. ای داستان زیبایی هست در مورد فرانسیس شیفر که ایشون با یک فردی صحبت میکرد که جوانی بود استیار تحصیل کرده و به این اکزیستانسیالیسم اعتقاد داشته. فرانسیس شیفر سر می کنه او رو متقاید سازه که دیدگاهش شش شبه هست اما به جایی نمی رسن. رابطه برقرار نمی شه. اون جوان می گه تو راجع به خدا صحبت میکنی. من به وجود و خدا اعتقاد ندارم. همه چیز بیمنه هست. و بعد شیفر راجب ایمان صحبت میکنه راجب امید صحبت میکنه اما رابطه بلقرار نمیشه اون فرد میگه هیچ چیزی معنا نداره مفهومی نداره شیفر میگه در نهایت من باید تو رو بزنم تا تو درک کنی که چجونه رابطه بلقرار میشه وقتی که مش ببینید تو خورد و خون سرازیر شد اون وقت تو درک می کنید که این کار خطاست اکنون راوطه برقرار شده می دینید به این شکل نمی شیزندگی کرد به شکل عملی غیر ممکن هست سفه من تأثیر اون به لحاظ روحی روانی بسیار مخرب هست. این دیدگاه باعث می شه آدمی خودش رو در جهانی ببینه که کاملاً مثل بیابانه و هیچ امیدی درش نیست و توهی و خالی و آری از مفهومه. به فرهنگی که دریز زندگی میکنید نگاه کنید به موسیقه های پاپ و راق غیر گوش نمیدم اما نگاه کنید به فرهنگ اونها به فیلم های اونها و چقدر اینا زشته چقدر غیر طبیعه رفتارشون گاهی حتی شیطانی هست اینا سمرات اکزیستانسیالیسم هستم و اخلاقیات جامعه نگاه کنید چقدر همه چیز برعکس و واشگون گشته به خشونتی که در جامعه هست نگاه کنید در جامعه قرر اکزیستانسیالیسم هدف به نظر میرسی ایک فلسفه هی هست که تثیر زیادی روی جامعه نداره اما در نظر بگیری یک بچه هی رو که در 15-16 سالگی از مدرسه بیرون میاندازن و نمیتونه کار بگیره و در یک خونه اجارهی در یک آپارتمان وجود داره با خانواده ای که اونها هم به احتمالا اون رو دوست ندارن و چه زندگی پوچ و بدون امیدی هست چه انتخابی داری مگر این که کاری انجام بدی یک کار شجاعانه برو و یک پیرزن رو توی خیابون لغت بزن برو در مسابقه فوتبال و فریاد بزن و بعد از مسابقه فوتبال شیشه های یک مغازه رو بشکن این یعنی فلسفه ایکزیستانسیالیسم درعمل. برای چند لحظه تو احساس میکنی که کسی هستی. احساس میکنی که تو مهم هستی. که دیگران باید به تو توجه کنند. بله تو وجود دارید. به این علت که این رفتارهای غیر اجتماعی در جامعه فراوان روی میدم. و اما به تحصیلات روحی و روانی رو نباه کنید. من در اخبار می خوندم که یک چارومه تختهای بیمارستان در امریکا پر از بیمارانیه که اسکیزوفرنه دارن از تمامی تخت های اون بیمارستان یکچار مونه ها کسانی در اونا هستن که از یک بیماری روحی روانی رنج میبرن و این سمره اکزیستانسیالیسم هست پس میبینید این فلسفه به لحاظ منطقی کاملا متناقص هست به لحاظ عملی کاملا غیر ممکنه و به لحاظ روحی روانی کاملا مخربه حال در پایان باید این سؤال رو پرسیم از اکزیستانسیالیزم چی چیزی رو میتونیم فرا بگیریم؟ چه درسی به ما میدم؟ ممکنه با خودتون میگید ما هیچ چیز رو نمیتونیم یاد بگیریم من هرگست چون این دیدگاه احمقانه و تاریکی از زندگی ندیدم بدون شک چیزی نیست که من از این دیدگاه فرا بگیرم اما این نظر اشتباهه به این علت که من با کتاب جامعه شروع کردم اگر خدای وجود نمی داشت، اون وقت ایگزیستان استریالیسم ها حقیقت رو به ما گفته بودن. اون وقت دیدگاه اونها کاملا حقیقت می داشت و ما باید از اونها تعریف کنیم به خاطر شجاعتی که داشتن و راستگوریشون شجاعت اونها در بیان این حقیقت بسیار بسیار بدتر از بروخهای باطلی هست که با نوان مثال انسانگرانویان به ما میدن انسانگرانویان میگن ممکنه ما یک زندگی عالی داشته باشیم در این جهان بدون و خدا انسانگرانویان ها در فیلمهایی که میسازن و داستانهایی که مینویستن میگن زندگی پایان و خوشی داره تو میتونی خدا را کنار بگذاری و زندگی شادی داشته باشی خانواده شادی داشته باشی زندگی عالی داشته باشی، خوب زندگی کنی، از همه چیز لذت ببری و هران چی که هست برای توست. اما یک دروغ بزرگه. یعنی یک دروغ بسیار بسیار بزرگه هست. اما existentialist ها حد دقل این شجاعات رو دارن تا به واقعیت روبرو بشن و دقیقا کاری که نمیسن دیگه جامعه انجام میده اگر شما خدای زنده رو کنار بگذارید اون وقت زیر آفتاب هیچ چیزی تازه نیست زیر آفتاب بدون خدا این جهان یک مکانی بسیار زشت، تاریک، خشن، توهی و بیمنا خواهد شد و دست عزیز این موضوع حقیقت داره اما کاملا اصفبار و اندوهباره جدای از خدای زنده و حقیقی زندگی پوچ، باطل، دردناک، بدون امید و یک بیابان تویی هست و اگر شما به قدر کافی تجربه یک داشته باشید و سنی از شما گذاشته باشه این رو به تجربه میدونید گاهی من با خودم فکر میکنم اگر واقعا من به خدا اعتقاد نداشتم اگر یک مسیحی نبودم چگونه میتونستم دیوانه نشم در این جهان پر آشوب پر درد جهانی که پر از اندوه و عشق و زاری و مرگم وقتی که جوونیم این رو نمیدونیم اما هرچیکه عم از ما میگذره هرچیکه تجربه ای ما از زندگی بیشتر میشه در میابیم که بله چونین هست تمامی تلاش، تمامی رنژها برای هیچه. نویسندگانی که به ایگزیستانسیالیسم اعتقاد داشتن اونها خشونتها و سیاهی داخوا و اردوگاهای کار اجباری و نابودسازی یهودیان و همچنین مردانی رو که در جنگ اول و دوم جهانی مردن از نزدیک شاهد بودن. دیدن که شرارت و بدی چگونه دنیا رو نابود می سازه و اونها حق داشتن که بگن جهان جای تاریکی هست جایی که هست که بهش معنای نیست مفهومی نیست همه چیز باطله اونها این شجاعت رو داشتن تا این مطلب رو بیان کنن هیچ امیدی در این جهان نیست اونها اون تجارب جنگ های جهانی رو داشتن اما انسانگرای ها کاملا خوشبین هستن که تصور میکنن میشه در این جهان اتیوپیا رو داشت مارکسیس ها نیست کاملا در اشتباه هستن اونها نیست تصور میکنن میتونن جهان کاملی رو داشته باشن جهانی رو که در اش ادالت و برابری همه انسان هست اونها هم در اشتباه کامل هستن در این زمینه ایکزیستانسیالیس ها با کتاب جامع هم رعی هستند که زیر آفتاب همه چیز بتالته همه چیز پوته همه چیز بیمنه هست اما خدای زندر و شکر که دیدگاه اونها اشتباهه زیرا خدای هست و این خدای زنده و حقیقی سخن گفته و کای را انجام داد تا قوم خودش را نجات بده جان پول سارت می نویسه بهیچ وقت شرارت رو نمیشه فدیه داد. اما شرارت فدیه داده شده. خداوند ما عیسای مسیح این کار انجام داده و ما می تونیم واعد اون فدیه بشیم از راه ایمان و زندگی ما می تونه منا و مفهوم پیدا کنیم و از اون پوچی و بتالت بیرون بیاییم و برای زندگی خود هدف و منایی داشته باشیم. و برای ما امید هست امیدی زنده که در شخص ایسایی مسیح هست و اگر شما به دوربر خودتون نگاه کنید کسان اینو میبینید که در پس زمینه ی اندیشه ی اونها ترسی از تاریکی هست ترسی از بیمناه هست ببین مناه هست که این علتی که این ها همیشه رادیوشون بوشنه صدایی موسیقی بلنده بین دلیلی که جوانها رو میبینید وقتی که راه میرن گوشی به گوششون میزنن هدفون به گوششون هست. زیرا از اون توهی میترسند. گوششون رو با صدای موسیقی پرمیکنند. اونا میخواند به صدای گوش بدند. در پس زهن و اونا هراسی وجود داره. سالهای وجود داره که ممکنه اونا به ترس میاندازه. به این دلیل که اونا خودشون رو مشغول میدارند. خودشون رو مشغول میدارند. نمیخواند فکر کنند. یا این سالهای هراسناک اونها رو دنبال میکنه و ما باید به این افراد بگیم بگیم بله جدای از خداوند ایسای مسیح زندگی هیچه زندگی زشته ما این رو درک میکنیم ما میدونیم این حقیقت داره زندگی پوچه و ما اکزیستانسیالیس ها رو نقد نمی کنیم به علت این دیدگاهی که دارن بله زندگی زشته جهانی رو که به این شکل به تصویر می گیشن جهانی توهی پوچ و تاریک ما اونها رو تحسین می کنیم برای تصویری که می گیشیم بله چونین هست جهان جدای از خدای زنده و حقیقه چونینه شما این رو خودت هم می دانیم خدای نیست جهان پوچ و بیمناست و اگر ما به این شکل بخواییم به زندگی ادامه بدیم چه جهان تاریک خواهد بود و ما نزده این افراد میاییم و با اونها حقیقت رو نشون میدیم با دلسوزی و محبت تا با اونها بگیم ما نیز یک زمان این تاریک رو حس میکردیم ما نیز به این پوچی رسیده بودیم ما میدونیم درک کنیم که وقتی شما راجب این تاریکی و پوچی و میامیدی صحبت میکنی چه احساس میکنی اما خدای زنده در این تاریک درخ و خداون گفت هر که از من پیروی کنه هر گز در تاریکی گام بر نخواهد داشت بلکه نور حیات رو خواهد داشت ما نزد این افراد میریم کسانی که هیچ امیدی ندارن و جهان براشون جای پوچ و بیمنایه که در اون ظلم و شرارت فضونی میابه و این جایی برای حق و حقیقت نیست نزد اونها میریم و انجیل خداوند ایسای مسیر رو اونها میرسونیم و میگیم بله دوست عزیز ما نیز یک زمان این پوچی این بتالت این تاریکی رو تجربه کردیم اما خدایی که در رحمانیتش عظیمه نور انجی رو به دلهای ما تابونده و ما رو از اون بی خدایی بی امیدی و بتالت و پوچی آزاد ساخته و اکنون حقیقت رو بر ما ناشکار نمونده حقیقتی که ما به شما بیان میکنیم حقیقتی که در شخص ایسای مسیح است حقیقتی که میتونی شما رو نجات بده و نوری به این تاریکی دل شما به تابونه بله، این تاریکی هست و بسیاری از افرادی که حتی تحصیل کردن، حوشمندن اون رو میبینن، اون رو درک میکنن و اونها نیاز دارن به انجیل خداوند مایسای مسیح ما ایمانداران اعتقاد داریم که جدای از خداوند ایسای مسیح بدون خدازیستن یعنی بدون امید بودن و معلق بودن در هوا و در تاریکی و در یک بیابان سرد و بینتها بدون امید و برهان ما این نیست که جهان تاریک نیست برهان ما این هست که نور آمده هست وارد این تاریکی شده اونا فقط تاریکی رو دیدن و کار ما این هست که اونا رو به صورت آن نور حقیقی هدایت کنید
اگزیستانسیالیسم (هستی گرایی)
Series تعلیمی
Existentialism
Series 20th Century Idols
Sermon ID | 91424659525133 |
Duration | 42:02 |
Date | |
Category | Teaching |
Bible Text | Ecclesiastes 1 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.