00:00
00:00
00:01
Transcript
1/0
مزمور هفته هم خداونده داد خواهی من را بشنو و به فریادم توجه فرماد به دعایم گوش فراده که از لبان بیریا برمی آید داد من از حضور تو سادر شود چشمانت منصفانه بنگرد تو دل من را آزموده ای و شبانگاه به سراغم آمده ای من را در بوته آزمایش نهاده ای و هیچ نیافده ای زیرا عذب کردم که زبانم تجاوز نکند و اما در باری کارهای آدمیان به کلام لبان تو خود را از راهای خشونتکاران به دور داشتم گامهایم به راهای تو استوارست پاهایم نلغزیده است خدایا تو را میخانم زیرا که مرا اجابت خواهی کرد گوش فراده و سخنانم را بشنو شگفتی محبتت را بین ما ای که به دست راست خود آنها را که به تو پناه میابرند از دست مخالفانشان نجات میبخشی مرا همچون مردمه که چشم خود نگاه دار و در سایه بالهایت پنهانم کن از شریرانی که مرا به نابودی میکشند و از دشمنان جانم که احاطه هم کردند آنان دل سنگ خود را می بندند و زبان به گستاخی می کشایند رد پای مرا دنبال کرده و همکنون در محاصرم گرفتند بر من چشم دوختند تا بر زمینم افکنند شیری رامانند که در دریدن حریص باشد شیر جیان را که در بیشه کمین گرفته هست خداونده برخیز و به مقابل بایشان برا و به زیرشان بیفکن به شمشیر خود جان مرا از دست شریران خلاسیده خداونده به دست خیش مرا از چونین مردمان برهان از مردمان این دنیا که نصیبشان تنها در این زندگیست و بس که شکمشان را از زخایی رو خود پر می کنی و به فرزندان سیر می شوند اما آنچه از انوالشان بر جا می ماند و اطفالشان می رسد و اما من در پارسایی روی تو را نظاره خواهم کرد و چون بیدار شوم از دیدن شباحت تو سیر خواهم شد و اگر خداوند خاندن کلامش را به جانهای ما برکت بخشد موضوع جافدانگی و مرگ و یا میشه گفت به حاجه اسکتالوژی یعنی چیزهایی که مربوط به آخر زمان میباشه اسکتالوژی یعنی نهایت این جهان، پایان این جهان موضوع و یا آموزهی مربوط به آخر جهان و این موضوعی از که در کتاب مقدس بسیار مهمه مهم هستم این علت که همه ما به فکرون هستیم و نگرانون هستیم. این موضوعی هست که ما میدونیم که غیر قابل بازگشته و روزی باید با اون روبرو بشیم. و اگر کتاب مقدس با این موضوع روبرو نمی شد و پرخورد نمی کرد، ناکامل می بود. شگفتی کتاب مقدس اینه که هر بخش از زندگی رو، هر بخش از حیات رو دبر می گیره. هیچ چیزی در حقیقت وجود نداره که مربوط زندگی آدم بشه و اون در کتاب مقدس به شکل کاملی با اون برخور نشد باشه. به بعضی از سؤال ها فکر می کنیم. مرک چه هست؟ بعد از مرک چه خواهد شد؟ کل زندگی ما به کجا منتحی میشه؟ آینده چه هست؟ آینده چه خواهد شد؟ آن سوی قبل چه خبری هست؟ این ها سؤالی هست که میخوایم اونا فکر کنیم و مشخصا به دو بخش اینها رو تقسیم میکنیم هرکس میخواد بدونه که مقصد خودش کجاست؟ آینده فردی او چه هست؟ به علاوه ما میخواییم بدونیم به شکل کلی میخواییم بدونیم به سر این جهان چه خواهد آمد؟ نسلی پس از نسلی دیگر خواهد آمد؟ آیا این بی پایان ادامه خواهد داشت تا به عبد؟ و یا این که حدی وجود داره برای این روند؟ این ها سؤال هایی هست که اغلبا به ذهن مردم میاد و بعد به این آموزه می رسیم، آموزه آخرت وقتی که این مساحل فکر می کنیم صرفن به مساحل تهوری فکر نمی کنیم هریک از این آموزه ها بسیار عملی هست بسیار کار بردیه و این وظیفه هر مسیحی هست که خود با این حقائق و تعالیمی که کلا مقدس می ده کام با توجه به این آموزه خاص، یا این بخش از تعلیم که مربوط به عبدیت میشه، باید بگیم که در سالهای اخیر، یعنی نیم قند اخیر، علاقه زیاد به این موضوع بوده. قبل از اون در جهان غرب، هیچ علاقه این به این بخش از آموزها نبود. من راجب به کلیسه های جهان غرب صحبت میکنم به شکل عمومی. پرانچه که مسیحیان اینجیری رو جدا می سازد از دیگر مسیحیانی که خود رو مسیحی می خونند در امین زمین هست که ما به کلام خداوند اعتقاد داریم و به ویژه جهان بعد اما متاسفانه در ابتدای قنن 21 علاقه زیادی ما نبود همه تصفحان می کنند که ملکوت و خداوند مربوط به این جهان می شود و به این فکر می کنند که ملکوتو به این جهان بیاریم و یعنی این جهان رو به جای بهتری بسازیم و به دلائل متفاوتی که که از دلیل اصلی اون پیشرفت تکنولوژی و این و دانش بود در جهان قبل آنچه که دانش خونده میشه و نتائج غیرعقلانی که از اون گرفته شده، مردم به اینجایی رسیدن که بعد از مرک، حیاتی وجود نداره این تنها جانی که هست و این تنها دنیایی هست که داریم و آدمی مثل حیواناته وقتی که مرد مثل یک حیوانه میمیره و این آخر ماجراست و هیچ علاقهی به این موضوع نبود یعنی این سال مهم که آینده ی جهان چه هست؟ زندگی راحت و آسوده بود در جهان غرب شرایط جامعه پیش رفته بود و همه علاق به این جهان بودن سپس جنگ جهانی اول آغاز شد و اون زندگی که امن و آسایش بود پر از راهتی یک باره به هم پاشید و مشخص شد که یک رویای بیش نبود همه چیز از هم پاشید آنچه که قطعی و مطمئن به نظر میرسید بدل شد به چیزی کاملن نمطمئن بلده پس از اون جنگ جهانی دوام شروع شد و این شرایط رو بیشتر و بیشتر کرد و ببیشه با کشف بم و اطومی این موضوع بیشتر شدتی ها و همه فکر می کنن که جهان بزودی نابود خواهد گشت و مردم بار دیگه شروع می کنن به سؤال کردن که مرکز چه هست؟ بعد از مرکز چه خواهد شد؟ ما دیگه امیدی به این جهان نداریم آیا جهان دیگه ای هست؟ آیا امیدی دیگه ای هست؟ بس این سؤال بار دیگه به ذهن مسیحان نسیده میشه مثالی زدم در شورای کلیسه هایی که در امریکا صورت گرفت و مطالب زیادی در بارون اون صحبت شد در این کنفرانس موضوع که انتخاب کردن برای این کنفرانس این بود که آیا مسیح امید این جهان هست؟ پس علاقه تازی شروع شده به این مطالب در بین مسیحان ولبته اگر به چیزی علاقه باشه این دلیل نیست که این مطلب در کتاب مقدس تعلیم داده شده نکته که میخواهم به اون اشاره کنم اینست که این علاقه تازه پیدا شده در جهان غرب و تا اگر دلیلی دیگه ای نداریم بایستی بدونیم که کتاب مقدس در این زمینه چه میگه تا بدونیم کسانی که در این زمینه سؤال دارن بهشون پاسخ بدیم بهشون کمک کنیم در این عصری که احساس نامنی میشه تا بدونیم که کتاب مقدس دقیقا چه میگه و بدون شعق در شرایط حال حاضر یکی از روش هایی هست که میشه از تریغون انژی رو به دیگران رسوند با این مقدمه بگذارید به این مشکل فکر کنیم در ولی اول بکشید به شکل شخصی بین فکر کنیم. به لحاظ فردی و این رونده طبیعی هست. هر کس به خودش شروع می کنه و سآلینه چه اتفاقی برای من روی می ده؟ زندگی من روزی به آخر می نسه اما در جانبهت برای من چه هست؟ قبل از این که فکر کنم برای جهان چه روی خواهد داد وضعیت من چه هست؟ بعد از مرک چه بر سر من خواهد آمده؟ پس سؤال اول موضوع مرک هست. موضوع مرک. تعلیم کتاب مقدس در مورد مرک. آره این غریب نیست که مردم کاملا از این موضوع فراری هستن و گوریزان هستن. البته این طبیعی هست برای کسانی که بی کتاب مقدس اعتقاد ندارن. زیرا اون فقط امیدی بعد از مرک براش نیست. اما این جالبه که اتا مسیحی ها نیست، گاهی از این موضوع پریز می کنن. قیام مقدس راجب مرگ به ما چه می کنه؟ اولین چیزی که به نظر من می رسه این مطلب هست. مرگ صرفا با آخر رسیدن حستی ما نیست. این دیدیه که مردم دارن. مردم تصور میکنن مرگ یعنی پایان هستی، پایان حیات. مرگ یعنی به آخر رسیدن حیات. یک مرگ زندگی میکرد، میمیره و دیگه حیاتی درش نیست. آخر هستی او هست. اما این تعلیم نیست که کتاب مقدس ما میده در مورد مرگ. در حقیقت کتاب مقدس برعکس اونو به ما تعلیم میده. و سمی کنم به شما نشون بدهم که کتاب مقدس تکید می کنه و اثار داره که مرک با آخر رسیدن حستی ما نیست. اما چه خواهد شد؟ مرک مطابق کتاب مقدس جدا شدن روح از بدن هست. در این جهان ما روح و بدن ما کاملا و هم وصل هستن و یکی هستن. روح من از طریق بدن من فعالیت میکنه وقتی که من مردم اون اتفاقی کلوم میده اینه که روح من بدن رو ترک میکنه بدن در این جان باقی میمونه اما روح من به حیاتش ادام میده پس مرک جدای بدن از روح هست و این پایان حستی ما نیست آیات زیادی هست که میشه با اون نگاه کرد تا این رو ثابت کنیم دایه بسیار مهم هست که در لغا هست فصل دوازده آیه چار و پنج خدابند مایی سایی مصیب شاگیدان شنین میگه میگه از کسانی که بدن رو میکشن نترسید بلکه از کسی به ترسید که قدرتش داره که نه فقط بدن بلکه روح شما رو نباد کنید این دوستان به شما میگردن از قاتلان جسم که قدرت ندارن بیش تذرین بکنن ترسن نباشید بلکه به شما نشان میدم که از که باید به ترسید از او به ترسید که بعد از کشتن قدرت دارد که به جهنم میافگند بلی به شما میگویم از او به ترسید کسانی هستن که بدن شما رو نبود میکنه از اونا نترسید او که باید ازش ترسید کسی از که قادره هم روح و هم بدن شما به حلاکت برسونه. البته به همین شکل خدوبند مایسای مسیح وقتی که اون مثال رو میزنده در فتل 16 لغات در مورد مرد سروتمند و ایلا آذر دقیقا همین موضوع درست میده. اون مرد ثروتمن میمیره، اون گدای فقیرم میمیره، هر دو بدنشون رو ترک میکنه، اما روح اونا به عیادشون، به حصیشون در جانب بعد ادام میده. بس مرک جدایی هست. جدایی روح از بدن. این تعلیمی که به شکل اصاسی در کتاب مقدس به ما تعلیم داده شده. معنای مرک این هست. سال دیگه ای که باید بپرسیم این هست. به چه علت ما میمیریم؟ علت مرک چه هست؟ چرا در جهان مرک وجود داره؟ دیده اکثر مردم که یک دیده فلسفیه هست اینه که مرک چیزی هست که به شکل ذاتی در ما وجود داره بخشی از حیات مرک بخشی از روند زندگی است و این رواند زندگی است. شما پیر میشید و یک زمانی میرسه و میمیرید. مثل اون بحث که بزرگ میشه و بدل میشه به درختی و بعد نبود میشه. وقتی که به بلوغ رسید روش کر و به تدریج افول میکنه پیر میشه و میمیره. این کاملا طبعی هست. حیات تا حدی پیش میره و بعد از اون پیش نمیره و بعد از اون سرازیری هست و بعد مرک بس تعلیم مردم این هست که مرک چیزی هست که مثل یک عص در زندگی وجود داره و امچنان که حیات وجود داره در اون این بذر مرک قرار داره اما این بسیار بسیار دور از تعلیم کتاب مقدس هست در مورد این مطلب مطابق کتاب مقدس مرک بخشی از هستی و حیات نیست مرک مجازات گناهه مرک وارد آفرینش شد به علت گناه شما میتونید به این مطالب در کتاب مقدس نگاه کنید به عنوان مثال نگاه کنید به کتاب بدایش فصل 2 آیه 17 خداوند به آدم گفت در آن روزی که از درخت بخوری خواهی مرد همین موضوع در فصل 3 آیه 19 هست خداوند تکرار میکنه و امتونین در رومیان فصل پنج و پلوس روزی میدیگه چگونه مرگ وارد شد و چونی میگه پس همچنان که با واسه یک آدم گناه داخل جهان گرید و به گناه مرگ و به این گناه مرگ بر همه مردم انتقل گشت از آنجا که همه گناه کردن و غیره میمینید پس مرگ وارد شد به علت گناه آدم همچنین آیه جالبی هست در سال یعقوب بسل یک و آیه پونزه در رابطه با گناه به این شکل ما گفته شده پس شهوت آبستن شده گناه را می زاید و گناه به پایان اصیده مرگ به بار می آورد مسئله می که کتاب مقدس می دهید اینه که مرگ چیزی هست که نتیجه مجازات خداوند برای گناه. عنوان مجازات گناه مقدرد داشته. طرافنش مرگ وجود نداشت تا زمانی که آدم گناه کرد و مرگ نمی بود اگر آدم گناه نمی کرد. این موضوع بسیار اساسی کتاب مقدس هست که کاملا در تزاد و با اون دید فلسفیه که مردم دارن که تصور میکنن مرگ ایک چیز طبیعی هست خب دیدیم که ما میمیریم به علت گناه و همچنین دیدیم که مرژه هست اما اکنون سآلی به ذهن مردم هسته میگن خب من این بنتالف رو میپذرم اما مشکلی که وجود دارینه چرا یک مسیحی باید بمیره؟ چرا یک ایماندار مسیحی به خداوان ایسای مسیح باید بمیره؟ من قبول دارم که این فرد گناهانش بخشوده شده. گناه، مجازاتش مرگه. اما اگر من به مسیح ایمان دارم، گناهان و من در مسیح بخشوده شده. من پاسا شمارده شدم، من با خدای زنده آشتی کردم، شریعت خداوند که من رو محکم نمیکنه. اکنون هیچ محکمیتی نیست برای کسانو که در عیسای مسیح هستند. بس به چه علت یک مصیحی باید بمیره؟ این سؤالی که اغلب اوقات به ذهن مردم میرسه. چرا یک مصیحی میمیره با توجه به مرگ مصیح و فدیه که مصیح داد؟ این سؤال بسیار مهم و جالب هست. البته این یک موضوع دیگه ای رو پیش میاره در زمان حاضر و اونی نه هست. عده زیادی هستن که دقیقا به همین شکل دلیل میارن که یک مصیحی نباید بیمار بشه. اونا میگن مسیحی مرگش بروی سلیب با همه نتایج و عقب گناه بخورد کرد و در نتیجه اون جونبش کلام ایمانی که بسیار رایتش هست درجه غرب اینست که از لحاظ دید اونا اینست که یک مسیحی هدگز نباید بیمار بشه به علت این که شفا بخشی از فدیه مسیحی بود و بعد اونا به فصل هشته متاه نگاه میکنن که نقن قولی از از پنجا و سه اشیا که مسیح رنجهای ما رو برخود گرفت. اونا میگن مسیح بر روی صلیب مرد هنویه میگه اواقع به گناه را از میان برداشت. این مطلب بسیار مهمه که این دو مطلب رو باهم در نظر بگیریم. به این حدک کاملا مشخصه که مرگه مسیح بر روی صلیب تأثیر روی مرگ ما در این جهان نداره. هر یک از ما بایستی بمیریم دقیقاً همچنان که غریب مسیحی میمیره. ما منتظر فدیه و نجات بدنها مون هستیم. بدین مناکه. ما مسیحیان منتظریم تا بدن ما از مرگ نجات یابه. بدن ما از گناه نجاتیابه. ما منتظریم تا بدنهای ما از بیماری، مرگ و گناه نجاتیابه. همه اینها به هم رب دارن. خداوند اجازه تا مرگ ادامه داشته باشه، گناه ادامه داشته باشه و همچنین گناه. حتی در زندگی یک مسیح خداوند میتونست بلافاصل در زمانی که ما ایمارانی ما رو کامل مقدس سازه. می توانست بیماری و مرگ رو کاملا نابود سازه اما این کار رو نکرد. این چیزها در بدن ما باقی مونده. این تعلیم کتاب مقدس هست و کاملا روشنه در این زمینه. و این در که اشتباه فدیه مصیح هست در مورد مرگ و در مورد بیماری که عده ای میگن فدیه مصیح تمامی اواقع به گناه رو بدون اصلاح ازمین برداشته. البته در نهایت این کار صورت می گیره اما بلا فاصله در این جهان صورت نمی گیره، بلکه در نهایت صورت خواهد گرفت. خب، اکنون کاملاً مشخص شد که هریک از مسیحیان مرگ رو باعثتی تجربه کنه و بیماری رو و این بخشی از روند مقدس سازی رو هست. وقعی از مجازات خداوند هست که در رومیان فصل دوازده می خونه دایی که مسیحی بگه مثل نویستندهی مذمور برای من نیکوست که مصیبت دیدم زیرا قدر از این که مصیبت ببینم به بیراهای کشیده شدم و این را در اول قرنتیان فصل یازده داریم ادهی هستن که به شام ربانی میان اما چون دل خود را آزمایش نمی کنن دوچار بیماری میشن پس بیماری بخشی از روند تنبی خداوند هست. این بدین منانه نیست که هر بار که ما مریض شدیم این مجازاتی برای گناه ما همیشه چونین نیست اما این یک از شیوه هایی هست که خداوند از اون استفاده میکنه تمام اسیان رو مقدس سازم از سراغ بیماری و رنج. و مرگ نیست دقیقا به همین شکل عمل میکنه. ترس از مرگ اقل با اقات برکتی بوده برای مسیحیان. مسیحیانی بودن که در زندگی محفظ شدن و سرمند شدن و شروع کردن به فراموش کردن و خداون و رابطشون به او و اگه یک باره بیمار شدن و یا مرگ دیگری رو دیدن و باره دیگه بیادشون اومد که باید بمیرن و اینا بازگشتن. و خداوند از این طریق استفاده میکنه از طریق بیماری و مرک تا قوم خودش رو اصلاح کنه همچنان که اون اقوام بودپرست رو در سرزمین کنان باقی گذارد تا قوم فنی اسرائیل رو کامل سازم زمانی که اونا رو از اصارت از مصر بیرون آورد و وارده سرزمین مقود ساختم پس نتیجی می گیریم که ایک مسیحی نیز مرگ را تجربه می کنه. دقیقا به این دلیل. این بخشی از روند خداوند هست که او مقدس می سازه و آماده می سازه برای اون چی که با اون خواهد رسید. اما باید این مطلب را نیز بین کنیم. هرچند که ایک مسیحی نیز باید مرگ را تجربه کنه اما مرگ او کاملا متفاوت از یک مرگ کسی هست که به مسیح ایمان نداره. به دلیل ایمانش اینو شما در اول قرنتیان میبینید فصل پونزده آیه پنج و پنج هر یک از ما باید چونین بگیم ای مرگ نیش تو کجاست و ای گور پیروزی تو کجا در مسیح نیش مرگ گناه که ازمیان برداشته شد و قدرت گناه شریعته اما شک خدای زنده را که ما را به واسط ای خداوند مایسای مسیح پیروزی میدهد بدید منانه نیست که ما راجب مرگ به شکل سرسری صحبت میکنیم اما ما حتی بدونیم که مرگ برای ما ترسی نداره با مرگ مسیح و فدیه اونیش مرگ از میان برداشه شده جدید و مسیح شریعت رو به شکل کامل حفظ کرد و پولس رسول به ما میگه که مرگ برای او یک برده و به مسیح میرسه و مکاشف فصل 14 خوشاب به سهادت آنها که در خداوند مردند اکنون به سوال دیگه ای میپردستیم اکنون به این سوال فکر کردیم که مرکز چه هست و به چهلت مسیحی نیست باید بمیره اکنون باید بپرسیم بعد از مرکز چه خواهد شد در اینجا ما با این موضوع جافدانگی روبرو هستیم و این مدربه از که اغلب اوقات راجبش بحث زیادی شده اگر روح آدمی جاودانست ویا نیست؟ آیا روح آدمی نامیراست، جاودانست ویا نه؟ در این زمین کتاب های زیادی نوشته شده و به شکل کلی اونا بحث می کنن به شکل فلسفی. من وقت شما رو به اون نظارات فلسفی حضر نمی دم. این کار شفانه کلیسان است. کتاب مقدس البته از واجیگ نامیرا و جاودانه استفاده نمی کنم در موضوع آدمی. پس ما یک آیه خاص نداریم در این زمینم. اما هچند که ما رای بشکل مشخص نداریم اما هیچ کس نمیتونی کتاب مقدس رو بدون تعصب بخونه و درک کنی که کتاب مقدس پیش فرضش این است که روح آدمی جافدانه است نامیراست بنابراین مثلا اگر کسی به شما نگفته بود که روح آدمی نامیراست و شما کتاب مقدس رو میخوندید این سوال هرگز به ذهنتو نمیمده در کتاب مقدس این موضوع به نون یک پیش فرض در نظر گرفته شده اما کسان این هستن که خلاف اون اعتقاد دارن و اینو برهانه هایی هست که این مردم بهش دلگرم هستن در اول تیموتوس پسی یک آی 16 به ما گفتی شدی که خدایی که نامیراست و این مفسرین میگن تنها خدای زنده است که نامیراست پادشاه سرمدی و نامیرا یگان خدای حکیم در پاس خب به این سؤال باید چونین میگیم این آیه و این عبارت کاملا حقیقت داره و مناش اینه تنها خدای زنده و حقیقیه که در خودش نامیرایی رو داره اما این به دین معنی نیست که خداونت تصمیم نگرفته باشو این هدیه رو به آدمی نزده دهن. هیچ آدمی به خودی و خودش نامیرانیست و ادیه نامیرایی رو نداره و به جاودانگیه نمیرسه. ما پاسخ ما که به جاودانگیه رو اعتقاد داریم اینه که خدای زنده در حکمت بینایتش اراده کرده و برگذیده تا ادیه هدیه نامیرایی رو به روح آدمی بده. خدا باید میتونستی این کار انجام نده، اما چونین برگذاریدی که این کار انجام بده. ولی هرچنکه خدا زنده با عنوان حق خودش، با عنوان ذات خودش نامیراست و جاودانه است، این رو با عنوان یک اطیه به روح آدمی نیز داده. بگذاریم با عنوان دیگه نگاه کنیم. ادههی میگن اگر شما عهد قدیم رو بخونید، به نظر نمیرسی که روح آدمی نامیراست. اونا میگن همه چیز به نظر ناموشخصه، همچنان که نویسنده ی امثال گفت، یک سگ زنده بهتر از یک شیر مرده است. از دیدونها کتاب مقدس در زمین ی جافدانگی و حیات بعد از مرک مطلب ایرانه میگه. گویی بعد از اینکه مرده همه چیز به آخر میرسه. یک سگ زنده بهتر از شیر مرده است. گویی مرک پایان همه چیز در پاساقه که به این برهان باید بگیم این است مشقصا مکاشف خدای زنده پیش رونده است و این عقایه در عهد جدید بسیار روشندتر هن نیستد به عهد قدیم بس این آموز ها به تدریج خودشون رو بروز میکنند ابتداب موضوعی اشاره میشه و بعد بیشتر روشند میشه و در نهایت کاملا روشند میشه مثل سرزدن آفتاب و کتاب مقدس ما تعلیم میده که خداوند مایسای مسیحی بود که با رستاخیزش حیات و جاودانگی رو به نور آورد از سری غنجیل اما این ها در عهد قدیم بودند اون ها اشاره های هست سایه های هست همه این ها در اونجا هست اما خداوند مایسای مسیحی اون رو به روز و روشن در آورد اما در عهد قدیم این مطالب بشه شاره شده اما نه به شکل کاملی سفن به یک اشاره کوچک هست و در نتیجه شما این مکاشفه پیش رونده رو دارید. با عنوان وزارات در عهد قدیم به ما تعلیم داشته مکانی به نام شاول وجود داره جایی که مرده ها به اون میرن مکان و مرده ها و در نتیجه مشقصه که مرد پایان همه چیز نیست پس مرده ها به جایی میرن و عیاتشون ادامه داره و واجه اهد جدید هیدیز هست پس نه فقط یک آیاتی هست که دقیقاً تعلیم میده روح نامیراست، بلکه به شکل گذرا همون اشاره شده. به همین طلیل من مذموره 17 رو خوندم براتون. در انتهای مذموره 17 چنون میخوانیم؟ چون بیدار شدم از زیدن شباهت توصیح هم شد. همچنین در مضمور 16 آیه 8 و 9 که اینا در عهد جدیدی نیست از اونا نغمه قل شده چون بیدار شدم از زیدن شباحت تو سیر خواهم شد. مشقصن این اشاره داره به حیات بعد از مرگ و همچنین در کتاب ایوب هست و آیات دیگه که میشیم اونا اشاره کرد. ببینیش در مضمور هفتاد و سه نویستنده این مذموری که امیدش به خداونده و امیدی به کسی در این جان نداره میگه تو مرا در این جان هدایت میکنی و بعد مرا خواهی پذیر رفت شما حد قدیم رو متعلق کنید و اینا رو خواهی دید و میمینی که شواهد در اونجا هست و بسیار قدرتمنده در این زمین کتاب های زیادی نوشته شده که تمام این شواهد رو جمع کرده و این برهان ها رو به شما نشون میده در مورد جاودانگی روح. به بارات دیگه این شواهد در عهد قدیم وجود داره. اما مثلا به دیگه نیز وجود داره. در عهد قدیم خداوند قومش رو من کرده بود که با عرواح آشنا دیدار نکنن. اینو نفقت شما در مورد شاول دارید که نزد اون زن میره در اندور اولین پادشاه اسرائیل رو میخواد روح سمائر رو بیاره و اون زن فعالگی قادر بود که در اونجا سمائر رو حاضر سازم تر اد قدم تعلم زیادیه از علیه رفتن نزدیک کسانی که با این ارواح رابطه دارن و به ویژه رابطه با کسانی که با ارواح و میدیوم ها در اعتباد هستن و ممنونیت های زیادی وجود داره این مطلب رو من میگم همین که ممنوعیت وجود داره بران قوی هست که روح آدمی نامیراز. یعنی روح آدمی پس از این که بدن آدمی رو ترکنه به حیاتش ادامه میده. و اگر چونین نبود خداوند رابطه با اونها رو در کلامش من نمی کرد. اگه کنیم بگذارید به عهد جدید نگاه کنیم و به تعلیم اون دقت کنیم. در عهد جدید آیات بسیار زیادی وجود داره. اونوان مثال لغا فصل دوازده آیه چار و پنج که نقل قول کردیم. که ما باید از خدای زنده به ترسیم که نه فقط بدن رو بلکه روح رو در جهنم میتونه به حلاکت پرسونیم. اچانکه بدن در این جهان نابود میشه اما روح از این جهان خواهد رفت در قدرت کس دیگه ایه در دست کس دیگه ای هست. و امتحانا این واقعی که روی دار زمانی که خداوند ما با شاگدانش در بالای کوه بود و سیمای اون رو موسى و علیجا با خداوند ما صحبت کردن. پس موسى و علیا همچنان زنده هستن. و بیاده اید خداوند ما گفت من، وقتی که با یکی از فقه ها روبرو شد و اونا میخواستن او رو زیر سؤال بکشن، در مورد همین سال در مورد جاودانی روح و بقای روح بعد از حیات و پاسا خدافن چه بود؟ خدافن گفت من خدای ابراهیم و اصحاق و یعقوب هستم و خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان به بارات دیگه ابراهیم اصحاق و یعقوب همچنان زنده هستن و خدا هم مکنون خدای اونا هست و این برهان خدافن بود در پاسا خوبان فقیه یعودی و همچنین در بالای کوهی که خداوند سیما شوشن شد. موسا و علیا زاهر شدن. همچنان زندن. و بعد مثالی که خداوند زد در لغا فصل 16 و اونجا به شکل قطعی به ما نشون داده شده. ایلازر در آغوش ابراهیم هست. مرد سهوتمند هست مرد اما همچنان فعاله وجدانش بیداره و نگرانه. حیات روحش ادامه داره پس مرگ پایان همه چیز نیست. روح بعد از مرگ به حیاتش ادامه میدم و این شاهد قویش در فصل شونزه لغا هست. البته فرصت نیست تا به سآلات دیگه به پردازیم. سآل دیگه ای که میشه پرسید این از که چه اتفاقی روی میده در فاصله بین مرگ و رستاخیز نهای؟ آیا روی به خواب میره؟ چه اتفاقی روی میده؟ سآل دیگه ای که ممکنه به ذهن برسید و فرصت نداریم بود به پردازیم این از که آیا نامی راهی قطعی هست و برای همه هست و یا این که برای عده خاصه؟ آیا برای جاودانگی حدی هست و یا این که بدون حد؟ یک نظریه وجود داره که عبدیت محدوده و تا حدی حیات دارن و بعد از اون نابدید میشه، نابود میشه. این برای کسانی هست که به خداوند مایسای مسیح ایمان ندارن. و هایی ها بعد از مرگ فرصتی وجود داره برای کسانی که در این جهان خداوند ایسای مصیر رو رد می کنن؟ هایی ها در جهان بعد سال دیگه فرصت دیگه وجود نداره؟ این ها نظراتی هست که به ذهن مردم می رسه. مردم ممکنه انجی رو بخونن و با خودشون بگم بعد از مرگ ممکنه برای من شانس دیگهی باشه و غیرم. این ها موضوعی هست که به اونا فرصت نداریم می رسیم. اما امیدواریم که خدا دیدیم که مرگ چه هست و به چه علت یک مسیحی نیز باید بمیره و هم بد و هم نیک، یعنی هم کسی که به خداوند ایمان داره و هم کسی که ایمان نداره از مرگ اغور میکنن و وارد جهان بعد میشن.
مرگ و جاودانگی
Series تعلیمی
به چه علت هر یک از ما می میریم؟ آیا روح ما جاودانه است؟ کتاب مقدس در این زمینه چه تعلیم می دهد؟
Sermon ID | 1132471293916 |
Duration | 31:07 |
Date | |
Category | Special Meeting |
Bible Text | Psalm 17 |
Language | Persian |
Documents
Add a Comment
Comments
No Comments
© Copyright
2025 SermonAudio.